پرتال امام خمینی(س): در کتاب یک ساغر از هزار، سیری در عرفان امام خمینی(س) به قلم دکتر فاطمه طباطبایی به طریقه سلوک ‌‌حضرت ابراهیم، شیخ الانبیاء‌ علیه السلام اشاره شده و در ادامه از قول امام به علت اینکه چرا همه دعاها با الله شروع می شود، پاسخ داده است:‌‌سالک کوی دوست با خواندن این دعا‌‎ ‎‌سفری از ظاهر به باطن دارد، ‌‌اللّٰهم انی اسئلک‌‎ ‎‌من بهائک بابهاه و کل بهائک بهی؛‌‎[۱]‎‎ ‎

‌‌و با ره توشۀ این واصلانِ کوی حقیقت در می یابد که با قدم معرفت نیز به‌‎ ‎‌هدف نهایی که فناء فی اللّه می باشد، نخواهد رسید و پروردگار خود را‌‎ ‎‌آنچنان که هست، بدون هیچ قید و اطلاقی مشاهده نخواهد کرد مگر‌‎ ‎‌آنکه دامن همت خویش محکم کند و ردای عمل خالص و بی ریا بر‌‎ ‎‌دوش کشد، منازل و مراحل را پشت سرگذارد تا آنجا که دیگر خود و‌‎ ‎‌خلوص خود را نبیند، به کمال انقطاع برسد و از خلق به سوی «حق مقید»‌‎ ‎‌روان شود تا بلکه به «حق مطلق» راه یابد که این امر فقط و فقط با عبادت‌‎ ‎‌حاصل شدنی است. امام خمینی از سفرنامۀ ابراهیم خلیل(ع) چنین یاد‌‎ ‎‌می کند.‌‌‌     

حضرت ابراهیم(ع) روی خویش به سوی کسی کرد که آسمان ها و‌‎ ‎‌زمین را از عدم به وجود آورد و این اولین مرحله معرفت است، از شرک‌‎ ‎‌بیرون آمد و در مراحل بعدی بتدریج از ظلمات عالم طبیعت بیرون‌‎ ‎‌می آید، در این هنگام «ربوبیت» نفس طلوع می کند و حجاب چهره جان‌‎ ‎‌می شود و به صورت ستاره ای در آسمان وجود او می درخشد. معمار‌‎ ‎‌توحید، افول آن را می نگرد. سپس به منزل «قلب» گام می نهد. در این‌‎ ‎‌هنگام ماه قلب از افق وجودش طلوع می کند و او نیز ربوبیّت «قلب» و‌‎ ‎‌حجاب شدن آن را می نگرد. دیری نمی پاید که افول و غروب آن را نیز‌‎ ‎‌نظاره می کند. از این مقام نیز می گذرد و باز ربوبیت مقید را در چهره و‌ حجابِ آفتابِ روح؛ نورافشان و درخشان می بیند. او در این مقام نیز‌‎ ‎‌سکنا نمی گزیند؛ زیرا که او به دنبال ربوبیت مطلق است نه مقید،‌‎[۲]‎‌ و‌‎ ‎‌می داند، این مقیدات حجاب هایی هستند که گرچه برخی از آنها نوریند، اما‌‎ ‎‌در «حجاب» بودن آنان تردیدی نیست. به هنگام افول و غروب نور روح‌‎ ‎‌چون نور حق درخشیدن گرفت و آفتاب حقیقی طلوع کرد، و ربوبیت‌‎ ‎‌«روح» نیز مضمحل و فانی گردید، در این حالت است که به فاطر روح و‌‎ ‎‌خالق آن توجه می کند، از هر اسم و رسم و تعینی رهایی می یابد. خدای‌‎ ‎‌را با همۀ عظمتش در وجود خویش احساس می کند و در بیرون به دنبال‌‎ ‎‌او نمی گردد؛ بلکه در بارگاه قدس ربوبی منزل می گزیند و به عالم اسما و‌‎ ‎‌صفات وارد می شود. در این عالم نیز از اسمایی که احاطه کمتری دارند‌‎ ‎‌شروع می کند تا برسد به اسمایی که بر همه اسما احاطه دارند، و سپس‌‎ ‎‌به عالم الوهیت مطلقه گام می نهد که همۀ تجلیات اسمایی و صفاتی در‌‎ ‎‌آن مستهلکند. بدین ترتیب می بینیم دعای شریف سحر در حقیقت‌‎ ‎‌سیری است در این مراتب که سالک مبتدی، اول بها می بیند و ابهی،‌‎ ‎‌جمال می بیند و اجمل؛ اما پس از عبور از این مرحلۀ اولیه در می یابد «تر»‌‎ ‎‌و «ترین» در این ساحت، معنا و مفهوم ندارد، هر چه هست حقیقت‌‎ ‎‌جمال است و حُسن؛ نه مشتقات آن. آنگاه این مسافر کوی اسما و صفات‌‎ ‎‌برای همسفرانی که در کاروان آفرینش لنگ لنگان پیش می روند سفرنامه‌‎ ‎‌می نویسد و آنان را راهنمایی و ارشاد می کند؛ از این روست که امام‌‎ ‎‌می گوید: ‌‌ادعیۀ ائمه رهبرند به سوی مقصود نه راهنما.‌‎

[۳]‎‌‎ ‎‌‎آیا درخواست و طلب ‌‌را سرانجام است؟‌‌‌

خلاصۀ پیام رهبر هدایت این است که برای‌‎ ‎‌رسیدن به «مطلق» از «مقید»ها باید گذشت،‌‎ ‎‌برای رسیدن به نورِ «حقیقی» غروبِ نور‌‌ ‌‌«مجازی» را باید دید، زیرا خورشیدِ «حقیقت» پس از غروب «مجاز»‌‎ ‎‌طلوع می کند. حال که به اینجا رسیدیم که سر تا سر این دعا درخواست‌‎ ‎‌است و طلب، سؤالی دیگر مطرح می شود که آیا سالک و واصل به‌‎ ‎‌حقیقت، دیگر طلب و درخواستی ندارد؟ آیا درخواست و طلب فقط‌‎ ‎‌برای رسیدن به مقصود است؟ یا پس از رسیدن به مقام قرب، هنوز هم‌‎ ‎‌خواستاری وجود دارد و آن حفظ قرب و استمرار آن است؟ اینجاست که‌‎ ‎‌سؤال ها و طلب ها متفاوت می شود و سؤال و طلب با نشئه و مرتبۀ وجودی‌‎ ‎‌سالک، رابطه ای مستقیم پیدا می کند؛ زیرا توجه به نیاز، انسان را به سؤال‌‎ ‎‌و طلب وامی دارد و نیازها به ساحت وجودی فرد بستگی دارد.‌‌‌     سؤال و نیاز در ابتدای راه، ظاهری و سطحی است و فقط خواستاری‌‎ ‎‌به زبان است؛‌‎[۴]‎‌ ولی اگر براساس شناخت و آگاهی بر مراتب وجودی‌‎ ‎‌خویش باشد، از زبان به قلب و حال می رسد و انسان با تمام وجود‌‎ ‎‌نیازمندی و درخواست خویش را احساس می کند. آنگاه بار دیگر این‌‎ ‎‌خواسته و طلب به زبان جاری می گردد و زبان گویای آن طلب می شود،‌‎ ‎‌این بار زبان، سخنگوی باطن است، نه بیگانه از باطن؛ ظاهر و باطن در‌‎ ‎‌خواهش و طلب متحدند، زبان همان را می گوید که دل می خواهد؛ در این‌‎ ‎‌شرایط است که استجابت دعا را حتمی دانسته اند. بنابراین، عارفِ کوی‌‎ ‎‌محبوب می داند که چه بخواهد، چه وقت بخواهد و چگونه بخواهد، چه‌ وقت سکوت کند؛ بلکه به خوبی در می یابد که «طالب و طلب و مطلوب‌‎ ‎‌از اوست».‌‎[۵]‎‌‌ ‌‌‌

قوم دیگر می شناسم ز اولیا‌‌        ‌‌که دهانشان بسته باشد از دعا‌‎[۶]‎‌ ‌‌‌    ‌‌

در اینجا امام خمینی علی رغم ارتباط فردی هر کس با خالق خویش،‌‎ ‎‌شاهراهی روشن و تابناک که متضمن نجات پویندگان حق و حقیقت است‌‎ ‎‌برای ما به تصویر می کشد، و سفر بدون تمسک به این هادیان طریق را‌‎ ‎‌سفری پر مخاطره می داند که بیشتر به بیراهه می انجامد.‌‌‌     

این حقیقت را امام در راز این مطلب که همۀ دعاها با اللّه یا اللّهم آغاز‌‎ ‎‌می شود، بیان می دارند که با توجه به اینکه انسان، جامع همه صورت های‌‎ ‎‌جهان هستی است که خداوند آفریده؛ از این رو تحت تربیت اسم اعظم‌‎ ‎‌است که بر همه اسما و صفات محیط است و بر همه مخلوقات حکومت‌‎ ‎‌و احاطه دارد. بنابراین، ربّ حقیقی انسانِ کامل، حضرت الهیه است.‌‎ ‎‌چنین موجودی به هنگام درخواست و طلب باید به همان اسمی و‌‎ ‎‌حقیقتی متوسل شود که با جامعیت او مناسبت داشته باشد، و اسم مبارک‌‎ ‎‌«اللّه » مناسب ترین اسم است برای هدایت و حفاظت این موجود الهی. در‌‎ ‎‌این راستا انسانِ مقهورِ لطف و قهر الهی، با تمسک به اسمی که جامعِ‌‎ ‎‌جمال و جلال خداوندی است هدایت می جوید، زیرا می داند که اسم‌‎ ‎‌جامع «اللّه » ولایت کسانی را عهده دار است که ایمان آورده اند و آنان را از‌‎ ‎‌تاریکی ها به نور می کشاند.‌‌‌

اللّٰه ولیّ الذین آمنوا یُخْرِجُهُم مِنَ الظلمات اِلی النور.‌‌‌‎در پایان به عنوان حسن ختام به عباراتی چند از ایشان اشاره می کنیم.‌‌‌     ‌‌

ای عزیز! دامن همت به کمر زن و دست طلب بگشای و با هر تعب و‌‎ ‎‌زحمتی است حالات خود را اصلاح کن...‌‎[۷]‎‌ راه آخرت باریک و طریق‌‎ ‎‌انسانیت حدید و ما بیچاره ها چون عنکبوتان در فکر قدید، متحیّرانی هستیم‌‎ ‎‌که چون کرم ابریشم از سلسله های شهوات و آمال بر خود تنیده و یکسره از‌‎ ‎‌عالم غیب و محفل انس چشم بریده[۸]‎‎‌.

۱. فرازی از دعای سحر، منقول از امام باقر(ع).

۲. شرح دعای سحر؛ انتشارات اطلاعات، ص ۴۳ـ۴۴.

۳. ره عشق؛ ص ۱۹.

۴. ابن عربی؛ فصوص الحکم؛ فص سیثی، ص ۶۰.

۵. شرح چهل حدیث؛ ص ۵۶۰.

۶. مولوی؛ مثنوی؛ دفتر سوم، بیت ۱۸۸۰.

۷. آداب الصلوة؛ ص ۵.

۸. همان؛ ص ۱.بخشی از کتاب یک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)؛ ص ۲۳-۲۸

. انتهای پیام /*